loading...
اس ام اس سرا
اس ام اس سرا بازدید : 530 1392/01/09 نظرات (0)

اعتراف های طنز (آخر خنده)
اعتراف های طنز (آخر خنده)



چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس (!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!

.


چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم

اس ام اس سرا بازدید : 452 1391/12/13 نظرات (0)

چندروزپیش یه استادجدبداومده بودواسمون!وقتی اومدتوی کلاس ربع ساعت اول من فکرمیکردم داره بهم لبخندمیزنه ومنم هی لبخنددل انگیزتحویلش دادم!نگوقیافش این مدلی بوده!اینوبعدازاون ربع ساعت فهمیدم!البته دیگه دیربودچون الان استاده فکرمیکنه من خل تشریف دارم!!!هی روزگار!!!!!!!!!!!!!!

اس ام اس سرا بازدید : 452 1391/11/29 نظرات (1)

من یه پسرخاله ی دهه هشتادی دارم که هشت سالشه. باشگاه کاراته هم میره و کمربند مشکی داره. خلاصه وحشی به معنای واقعی کلمه ست! یه بار داشتم با داییم صحبت میکردم که این پسرخالم اومد و به من گفت چطوری منگل؟!
داییم گفت چرا هیچی نمیگی بهش؟ منم که میدونستم اون چه موجودیه گفتم ولش کن بابا بچست!
دودقیقه بعد دوباره اومد و بهم گفت چطوری منگل؟! داییم گفت مهدی تو بزرگتری. نباید اجازه بدی باهات اینطوری حرف بزنه. برو یه دونه بخوابون تو گوشش. منم گفتم بیخیال بابا بچست. ولش کن!
دفعه سوم که اومد و بهم گفت منگل، داییم دنباش کرد که بگیرتش و ادبش کنه. این پسرخاله ی ماهم داییمو یه گوشه گیر آورد و عین لاک پشتهای نینجا افتاد به جونش و تا میخورد زدش!
بعد داییم بدون اینکه چیزی به روی مبارک بیاره اومد و دوباره مشغول صحبت شدیم. بازم این پسرخالم اومد و گفت چطورین منگلا؟!!!
من به داییم گفتم با تو هم بودا! چرا نمیری بزنیش؟
گفت ولش کن بابا بچست!!!
منم رفتم تو آشپزخونه و شروع کردم به گاز گرفتن یخچال!

اس ام اس سرا بازدید : 424 1391/10/18 نظرات (0)

ابتــدايـي بــودم يــه روز داشــتم تــو كــلاس آهنــگ دختــــــــــر نــــرو بالا ميـــخوندمــو بچــه هــا ميــرقصــيدن و جواب میدادن : یـــــار بالا اون مـوقــع ايــن آهنــگ تـازه اومـــده بـودو رو بــورس بــود بعـــد يهــو معـلمـــمون اومــد ســر كلاس منـــم زودی ســاكــت شــدم هيــچي ديگــه گيــر داد چـــي ميخـــوندي بخــون منــم كــه از خجــالت داشتـــم آب ميشـــدم هــر جــوري شــده پيــچونــدم اقا گذشــت تا يه روز تو مدرســه جشـــن داشــتيم معلــم مــون بـه زور از تـــو صـــف كشيـــدم بيـــرون گفــت بخـــون هيـــچي ديگـــه اینبار کم نیــوردم شــروع كــردم بــه خــونــدن:دختر نــــــــــــرو بالا یـــار بالا میفتـــــی از او بالا یار بالا تنــــاز چــــه شیــــرینی تناز مو فـــداتوم ... آغا مـــدیرو میگــــی با چنان سرعتي دويد اینـــهو پلنگ زخمــــی ميكـــروفـونــو از مــن گرفتــ بعـــدم شــــوتم کــــرد پاییــن :)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 356
  • کل نظرات : 112
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 753
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 50
  • بازدید امروز : 63
  • باردید دیروز : 153
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,165
  • بازدید ماه : 3,707
  • بازدید سال : 27,027
  • بازدید کلی : 835,316
  • کدهای اختصاصی